سلام
با امروز دقیقا دو هفته است که محمدرضا رفته فرانسه...
خیلی دلم واسش تنگ شده..
هر روز باهم حرف میزنیم...
اما عادت نداشتم اینقدر ازش دور باشم... آخه همیشه با هم بودیم همه جا.....
حتی توی سفر های خارج از ایران هم با هم بودیم...
واسم خیلی سخته یه دفعه ازش دور بشم...خیلی depress شدم... من نمیتونم بدون اون بشم ...بابام بهم قول داده منم بفرشته تا با هم برگردیم اما مثل اینکه مدت اقامتم تو ایران هنوز 6ماه نشده.. واسه اینکه اقامت دایم بگیرم تا 6 ماه نباید خارج بشم از کشور...
ای بابا.... چه دردسری میکشیم ما....
امروز کلی تو دانشگاه تو خودم بودم این آرش و علیرضا هم که هیچی سرشون نمیشه.
کلی سر به سرم گذاشتن... دیگه اعصابم خورد شده بود... آخری ازش واهش کردم تا بیخیالم شد...
ببخشید شما رو هم ناراحت کردم..شرمنده اما خیلی دلم گرفته بود..
از کسی که همه ی زندگیمه 2هفته است دورم... واسم سخته .. تا به حال این دوری رو تجربه نکرده بودم..
چند روز پیش با داداشم(یکی از خوانندگان وبلاگم که خیلی دوسش دارم) حرف میزدم.. کلی چیزای خوب ازش یاد گرفتم...
خواستم ازش تشکر کنم بابت اون همه حرفای خوب و قشنگش که به من هدیه کرد.. تا منم چشمامو روی این دنیا بیشتر باز کنم..
داداش جونی دیروز رفته بودیم کوه...با بچه ها...دیدم خیلی منظره ی قشنگی بود .. یاد حرفای قشنگت افتادم.. خدا رو شکر کردم بابت این همه نعمتی که توی دنیا به ما داده...
کاش محمد رضا هم کاراش زودتر درست بشه...زودتر بیاد.. من دلم واسش تنگ شده...
محمدرضای من... خیلی دوست دارم عشقم...
نظرات شما عزیزان:
|